هیدگر فیلسوف عصر جدید است و انسان عصر جدید را در دو بحران گرفتار میداند ; 1-بیخانمانی، 2- نیهیلیسم؛ او رسالت خود را نجات این انسان از بحرانی که در آن گرفتار آمده است میداند. از سوی دیگر، وقتی هیدگر بر گذشته تاریخ فلسفه و مابعدالطبیعه نظر میکند آن را در بحث از موجودات مستغرق دانسته و از راز وجود و حقیقت غافل میداند. او به رغم خود از مابعدالطبیعه گذر میکند و در پی کشف حقیقت به دیدگاهی می رسد که مابعدالطبیعه او را تشکیل میدهد: هنر وشعر، البته به معنایی که مقصود اوست. هر عصری فضای خاصّ خود را دارد و با آن عینک بر حقایق و واقعیات نظاره میکند. انسان عصر جدید حقیقت را با عینک تکنیک میبیند و جزء را به جای کلّ گرفته است.