حاکمیت و استقلال عمل دولتها مفاهیمی هستند که بنابر تعریف، موجبات تسلط کامل آنها را در ابعاد داخلی و خارجی فراهم میآورند. ژان بُدن نیز حاکمیت را قدرت مطلق و دائم (absolute and perpetual) حکومت یک اجتماع تلقی میکند. روابط بینالملل نیز ماحصل روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی همین ذوات دارای حاکمیت است که حول محور سیاست قدرت عمل کرده و از این رهگذر نظمی را برقرار کرده است؛ نظمی که در چارچوب آن برپایه اصل محوری «حاکمیت» و مشروعیت اقدامات مبتنی بر قدرت، هرکشور مترصد فرصت برای بهرهبرداری و کسب منافع بیشتر است. نظم حقوقی که از این رهگذر حاصل میشود، به علت فقدان «قدرت قائقه متمرکز» از نظامهای حقوقی ملی متمایز است.