هرکسی که تلاش میکند بنیادهای اقتصادی فلسفه پول را بررسی کند، فوراً با مشکلات عدیدهای ; مواجه میشود. اولین مشکل عبارت از ترک دعوای خود زیمل در مقدمه است که میگوید «هیچ خط واحدی از این تحقیقات را به عنوان بیانی [نهایی] درباره علم اقتصاد، مورد نظر نگرفتهایم». این بیان در تبلیغ شخصی کتابش که اول بار به سال 1900 به بازار آمد قویاً ادا شد. در جمله آغازین، زیمل اظهار میکند که این کتاب، «کتابی است که در آن، تلاش کردهام بنیادهای عقلی و اهمیت عقلی زندگی اقتصادی را تبیین کنم». بنابراین، این کتاب مستقیماً با نظریه اقتصادی به خودی خود، سروکار ندارد. این عبارت، دوباره در «مقدمه»، مورد تأیید واقع میشود. پدیدههای اقتصادی ارزش، مبادله، تولید و مانند آن «که علم اقتصاد از منظری خاص بدانها مینگرد، در اینجا از زاویه دیگری مورد بررسی قرار خواهد گرفت». زیمل میپرسد چه «توجیه خاصی برای ملاحظه این پدیدهها صرفاً به مثابه حقایق اقتصادی» وجود دارد. این مسئله در مورد دیگر بررسیها که بهطور تک بعدی و از زاویه یک رشته خاص بر روی پدیدهها انجام میشود نیز برقرار است، مثلاً: اینکه دو نفر، محصولاتشان را با یکدیگر مبادله میکنند، به هیچ وجه، امری صرفاً اقتصادی نیست. چنین امری یعنی امری که محتوایش بنابر تصویری که علم اقتصاد از آن ترسیم میکند از میان میرود و جود خارجی ندارد. روی همرفته چنین مبادلهای را درست به همان اندازه که امری اقتصادی است میتوان به مثابه واقعیتی روانشناختی نیز لحاظ نمود یا واقعیتی که از تاریخ اخلاق بیرون میآید یا حتی به مثابه واقعیتی زیباشناختی. حتی وقتی مبادله، بهصورت یک واقعیت اقتصادی لحاظ میشود، باز هم به بنبست نمیرسد؛ بلکه حتی در این قالب، موضوع مطالعهای فلسفی میشود، مطالعهای که پیششرطهای آن را در مفاهیم و واقعیات غیراقتصادی و نیز تبعاتی را که برای ارزشها و روابط غیراقتصادی دارد مورد بررسی قرار میدهد. بنابراین، رویکرد زیمل به موضوع مورد بحثش به جهتگیری یک رشته واحد محصور نمیشود، بلکه تحقیقی میانرشتهای است.