تأثیر کانت بر هرمنوتیک فلسفی

نویسنده

چکیده

هرمنوتیک یا علم تفسیر متون، از گذشته‌های دور تا نیمه دوم قرن بیستم بیشتر به منظور تفسیر متون نوشتاری به‌ویژه متون مقدس و کلاسیک به کار می‌رفت. این امر به خصوص در قرون وسطی و با اختلاف میان آباء کلیسا بر سر تفسیر انجیل نمود بارزتری پیدا می‌نمود. پس از آن از قرن هفدهم، هرمنوتیک، از حالت لغت‌شناسی صرف، خارج شده و شکل علمی به خود گرفت به گونه‌ای که به تدریج با ظهور شلایرماخر و دیلتای، هرمنوتیک به روشی جهت دریافت معنای متن از طریق شناخت نیت مؤلف، همدلی با او، و دریافت شرایط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی (روانشناسانه) در کنار روش فنی یا فقه‌اللغة تبدیل گردید. ; از قرن بیستم به بعد به‌ویژه از میانه آن، هرمنوتیک تغییر شیوه عمده‌ای یافت به گونه‌ای که از طریق هرمنوتیک پدیدارشناسانه هایدگر، تردیدهای عمده‌‌ای در مبانی و چارچوب‌های هرمنوتیک پدید آمد. چنین تردیدهایی که با هایدگر آغاز و توسط شاگردش گادامر دنبال شد، به جای ارائه روش برای فهم نیت مؤلف و دستیابی به معنای درست که هدف هرمنوتیک کلاسیک بوده است، به نحوه وقوع فهم و شرایط شکل‌گیری آن می‌پردازد. هرمنوتیک مدرن یا فلسفی بر خلاف هرمنوتیک کلاسیک، با انکار دستیابی به معنای درست متن، هرگونه فهم و دریافتی را نسبی دانسته که تحت تأثیر موقعیت مفسر و زبان، شکل می‌گیرد.

کلیدواژه‌ها