نظریهپردازان حقوقی و سیاسی از زمان افلاطون با این مسئله دست و پنجه نرم کردهاند که آیا عدالت بخشی از قانون است یا صرفاً قضاوتی اخلاقی راجع به قانون. نمونهای از قضاوت راجع به قانون هنگامی است که ما از «قانون ناعادلانه» صحبت میکنیم. تقریباًَ، تمامی نویسندگانی که در مورد این موضوع یا به این نتیجه رسیدهاند که عدالت تنها قضاوتی راجع به قانون است یا دلیلی در حمایت از اینکه عدالت بخشی از قانون است، ارائه نکردهاند این مقاله سعی دارد دلایلی را در حمایت از این ادعا ارائه نماید. استدلال این مقاله این است که عدالت جزئی جدا ناشدنی از قانون بوده و از آن جدا یا متمایز از آن نمیباشد. لازم به ذکر است که از نظر من عدالت علت وجودی قانون است. عدالت آن است که قضاوت باید اجرا کنند و قانون چیزی نیست مگر یک سری ابزار و نباید فراموش کنیم که قانون به خودی خود نمیتواند مشکلات بشری را حل کند. قانون همانند هر ابزار دیگری میتواند حل یک مشکل مفروض را آسانتر نماید. اما نباید انتظار داشته باشیم که قانون به ما بگوید یک مشکل چگونه باید رفع شود. از سوی دیگر شاید شما مخالفتی با این ادعا نداشته باشید که قضاوت باید مطابق با عدالت به پروندهها و دعاوی رسیدگی کنند و نه براساس قانون. اصرار براین نکته چه معنایی میتواند داشته باشد؟ این سؤال نقطه شروع بحث ما در باب این موضوع میباشد که رابطه میان قانون و عدالت چگونه است و یا چگونه باید باشد.