دولتها در ارتباط با ساخت اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جامعه و با درنظر گرفتن منافع اقشار و طبقاتی که نمایندگی میکنند و نیز با توجه به نوع و ماهیت نظام بینالملل، برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی خویش از جهتگیریهای مختلفی پیروی میکنند. در طول تاریخ سیاسی یک قرن اخیر ایران نیز دولتها عمدتاً از دو جهتگیری سیاسی که به نحوی در ستیز با یکدیگر بودند، پیروی کردهاند، یکی سیاست موازنه عدمی یا موازنه منفی که منعکسکننده و بیانگر خواستهای اکثریت مردم و تأمینکننده منافع آنهاست و دیگری سیاست موازنه وجودی یا موازنه مثبت که استراتژی قدرتهای خارجی و عناصر و عوامل داخلی آنهاست. تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر ایران به خوبی نشان میدهد، هرگاه دولتی از سیاست موازنه وجودی یا مثبت (مثبت برای دیگران) پیروی کرد، استقلال ملی و اعتبار بینالمللی خود را از دست داد