طی دو دهه اخیر و به ویژه پس از پایان جنگ سرد، جهانیشدن به یک پدیده و روند غالب در عرصه روابط بینالملل تبدیل شده است. جهانیشدن پدیدهای تکبُعدی نیست، بلکه گسترة آن به گستردگی همه موضوعات مهم اجتماعی و بینالمللی است. در واقع سرنوشت کلیه بخشهای نظام بینالملل در حوزههای مختلف اجتماعی به واسطه پیوندهایی از وابستگی متقابل فزاینده و نفوذ و رسوخ در روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در ورای مرزهای موجود جغرافیایی به هم گره خورده است. تا جایی که این پرسش مطرح میشود که آیا روند جهانیشدن منجر به فرسایش حاکمیت دولتها میگردد و آیا اقتدار داخلی آنها را در چارچوب واژه حقوقیِ تعریفشدة ملت- دولت به چالش میطلبد؟