در پرتو واقعیت تلخ جنگهای بینالمللی، حقوق بینالملل به عنوان پدیدهای اجتماعی به دلیل ضرورت حیات بینالمللی مسالمتآمیز ابداع شد. با این انگیزه که بتواند تنظیمکنندهی روابط پیچیدهی دولتها شده و نظم تأمینکنندهی ثبات و آرامش را جایگزین در سیاست قدرت گرداند. با وقوع جنگهای بینالمللی و نظر به تجارب تلخ و غیرقابل توجیه ناشی از جنگ، فضای جدیدی ایجاد شد که موجبات حاکمیت عنان گسیخته دولتها در داخلی و خارجی را زیر سؤال برد و ضرورت وجود معیارها، موازین مشترک و هنجارهای اخلاقی-انسانی را مطلوب وجدان و عقل سلیم جهانیان را مورد تأکید قرار داد. این مسئله موجب گردید تعهدات و تکالیفی برای دولتها در نظر گرفته شود و آزادی عمل و اقتدار سنتی دولتها تحت الشعاع قرار گیرد و منجر به ظهور رهیافها و نگرشهای مترقیانه و گرایشهای حقوقی نوع دوستانهای در نظم حقوقی بینالمللی شود. ; از سوی دیگر فراتر از خواستههای واحدهای سیاسی بینالمللی باید به فرآیندی که در پرتو فرهنگ رسانهای و انقلاب جهانی ارتباطات و انفجار اطلاعات و نیز نقش بنیادین جنبشهای اجتماعی و نهادهای مدنی در گسترهی مشترکات انسانی به وجود آمده است و به موازات آن، افراد و گروهها بدون در نظر گرفتن هویتشان به عنوان اتباع دولت خاص، ورای علقههای ملی و سیاسی مفهوم شهروند جهانی را به وجود آوردهاند. از این منظر «هویت انسانها تحت تأثیر یک جامعه و یا یک ساختار اجتماعی ثابت قرار ندارد بلکه انسان دارای یک هویت اجتماعی در عرصه جهانی است». همچنین حقوق و تکالیف انسانها هم جنبهی جهانی مییابد که دولتها را ملزم به رعایت آن میکند. این پژوهش در پی آن است که به نقش حقوق بشر در عصر جهانی شدن بر تحول دولتها به عنوان مهمترین بازیگر عرصه روابط بینالملل بپردازد و این موضوع را بررسی نماید که حقوق بشر به عنوان هنجاری که گسترهی جهانی یافته، چه تهدیداتی برای دولت سرزمینی به وجود آورده است و در این راستا حاکمیت به عنوان عنصری غیرقابل تغییر، غیرقابل نفوذ و اساسی را چگونه با رسوخ مواجه ساخته است؟ و سیاست خارجی که در گذشته بیشتر تحت تأثیر عوامل داخلی بود تا عوامل خارجی چگونه با فشارهای فروملی و به ویژه فشارهای فراملی مواجه شده است؟ بنابراین در این مقاله سعی خواهد شد تا رابطه این مفاهیم تا حد ممکن تبیین شود.