در بررسی و شناخت میزان تأثیرگذاری نخبگان یک جامعه بر ثبات و بیثباتی سیاسی آن، شاید بتوان از افغانستان به عنوان یکی از بهترین نمونههایی ذکر کرد که در آن نخبگان سیاسی نه تنها نقش مثبتی ایفا ننمودند، بلکه برعکس، به دلایلی نظیر قوممداری و قوممحوری جنگسالاران قبایل، عشیرهسالاری به جای شایستهسالاری و تأکید بر نژاد، مذهب، زبان و قومیت، باعث گردیدند عدم ثبات سیاسی در این کشور برای طولانی مدت حاکم شود که اولین و اصلیترین نتیجه آن گسترش دامنه جنگها و اختلاف داخلی بود. این نخبگان اغلب رؤسا و سران قبایل مهم افغانستان (پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک) بودند