موازنه منطقهای یکی از الگوهای امنیتسازی در رهیافت واقعگرایی، نوواقعگرایی و مکتب انتقادی است. باری بوزان دو نوع موازنه را در سازماندهی امنیت منطقهای ارائه میدهد. وی بر این اعتقاد است که موازنه قدرت به موازات موازنه هویت انجام میگیرد. سازماندهی موازنه منطقهای به عنوان یکی از ضرورتهای امنیتی در شرایط و محیطهای بحرانی تلقی میشود. چنین فرایندی در حوزه خاورمیانه و خلیج فارس از اهمیت ویژهای برخوردار است. موازنه منطقهای در شرایطی دارای مطلوبیت است که زمینههای بحرانسازی منطقهای وجود داشته باشد. میتوان بر این امر تأکید داشت که بحران یکی از واقعیتهای محیط منطقهای در خلیج فارس و خاورمیانه محسوب میشود. برای عبور از بحران نیاز مشهودی به سازماندهی موازنه منطقهای وجود دارد. قدرتهای بزرگ یکی از اصلیترین نیروهای تأثیرگذار در توازن منطقهای میباشند. این امر، انعکاس شاخصها و نشانههایی محسوب میشود که قدرتهای بزرگ در کنترل محیط، حوادث، منابع و بازیگران منطقهای ایفا مینمایند. منطقهگرایی و توازن منطقهای به مفهوم آن است که در هر نظام منطقهای به موازات نقشآفرینی بازیگران منطقه، بازیگران دیگری نیز به کنشگری مبادرت مینمایند. بر هم خوردن موازنه قوا را میتوان انعکاس تحولاتی دانست که ناشی از اقتصاد جهانی، سیاست جهانی، فناوریهای تأثیرگذار در حوادث جهانی و ابزارهای قدرت بازیگران در سطح فراملی و فرامنطقهای است. به هر میزان فناوری از تحول بیشتری برخوردار شود، زمینه برای تغییر در معادله توازن قوا به صورت بیشتر و فراگیرتری ایجاد میشود