رسانه‌های گروهی و امنیت ملی

نویسنده

چکیده

تاریخ جامعه‌ای را نشان ندارد که دیرزمانی، فارغ از دغدغه‌ها و معضلات امنیتی روزگار خود را سپری کرده باشد. در کنکاش تاریخی، مفهوم امنیت را دارای قدمتی کهن‌تر از مفهوم «اجتماع» و «جامعه» می‌یابیم. آدمی آن گاه که بر شکل و هویت اجتماعی خود نیز در نیامده بود به امنیت به چشمِ همراهی دیرآشنا می‌نگریست. تعریف و تثبیت حریم امنیتی هر جامعه‌ای نخست نیازمند تعریفی از «خودی» و «دیگری» و ترسیم مرزهای هویتی بین این دو است. ; نخستین مباحث فلسفی - سیاسی در عرصه مقولات امنیتی را شاید بتوان در آرای فلاسفه‌ای همچون ارسطو و افلاطون یافت. هر دو این اندیشمندان بر ایجاد و حفظ امنیت به مثابه یکی از اهداف و وظایف حکومت، اصرار ورزیده‌اند. در دنیای امروز که عصر مشارکت است مفهوم و تعریف سخت افزاری امنیت ملّی جای خود را به تعبیری نرم افزاری داده است. ; استانلی هافمن امنیت ملّی را حمایت هر ملّت از صیانت و دور نگهداشتن جامعه از حمله فیزیکی و جریان‌‌های ویران کننده بیرونی، تعریف می‌کند (کابن ، 1987 :26) ولی با تغییر تاکتیک و رویکرد امپریالسم و استعمار از شیوه‌های کهن مبتنی بر حمله فیزیکی و نظامی به شیوه‌های سلطه اقتصادی و فرهنگی، امروزه آن چه امنیّت کشورهای جهان سوم را از جانب قدرت‌‌های بزرگ تهدید می‌کند تنها حمله فیزیکی نیست بلکه بیش از آن هجوم فرهنگی است. این همان تعبیر نرم افزاری از خطر و لزوم دفاع از آن است.; ; در دنیای امروز همچنان که هجوم دشمنان صرفاً نظامی نیست، مقابله با دشمن یا دشمنان و یا رقیبان نیز صرفاً دفاعی نظامی نیست، بلکه دفاعی فرهنگی، هویتی و توسعه‌ای خواهد بود. به همین خاطر است که عده‌ای دیگر از نظریه پردازان قدرت و امنیت ملی (همچون رابرت مک نامارا ) بر این باورند که در جوامع در حال مدرن، امنیت سخت افزاری نیست – گرچه ممکن است آن را در بر بگیرد. امنیت نیروی نظامی نیست - گرچه ممکن است آن را شامل شود - امنیت توسعه‌ای است و بدون توسعه، امنیتی وجود ندارد. مک نامارا معتقد است امنیت در گروِ فکرِ انسان و در سایه توسعه عملی است (همان) و به خوبی می‌دانیم توسعه مفهومی کیفی است که از طریق فرآیند فرهنگ سازی و ایجاد هویت فرهنگی تحقق می‌یابد. جامعه‌ای که گرفتار بحران هویت و به تبع آن بحران مشارکت است نمی‌تواند به توسعه دست یابد و طبعاً از اقتدار ملّی و امنیت بالائی برخوردار نخواهد بود. این همان نکته مهمی است که استراتژیست‌‌های قدرت‌‌های بزرگ به خوبی به آن پی برده‌اند و برآن دست نهاده‌اند: « تشدید و یا ایجاد بحران هویت در کشورهای جهان سوم به منظور سلطه فرهنگی بر آنها».