بحث اصلاحات در شورا همیشه یکی از مباحث مطروحه در مجمع عمومی بوده است.بسیاری از کشورها، بویژه کشورهای در حال توسعه به تعداد اعضا و ترکیب شورای امنیت انتقادهایی داشته اند. آنها بر این باور هستند که امروزه زمینهها و ضرورتهای مهمی برای اصلاح شورای امنیت وجود دارد که در نتیجه آنها شورای امنیت باید دچار تحول شود تا پاسخگویی تحولات بوجود آمده باشد. تحولاتی همچون فروپاشی شوروی و پایان نظام دو قطبی، افزایش نقش بعضی از بازیگران بینالمللی، افزایش تعداد و نقش کشورهای جنوب، کاهش مشروعیت شورا، شکلگیری اتحادیه اروپا و افزایش وظایف شورای امنیت مهمترین زمینهها و ضرورتهایی هستند که کشورها و کارشناسان طرفدار اصلاح شورای امنیت مطرح میکنند. با این وجود به نظر میرسد که در مقابل این زمینهها و ضرورتها، موانع عمدهای نیز وجود دارد که هدف از نوشتن این مقاله بررسی همین مسائل میباشد. بر همین اساس سوال اصلی این مقاله این گونه مطرح میشود که اصلاح شورای امنیت در دوران پس از جنگ سرد با چه موانعی روبرو است؟ مفروض پایهای این مقاله این است که نوع نظام بینالمللی یا به عبارت دیگر شکل توزیع تواناییها در عرصه بینالملل در موفقیت یا عدم موفقیت بحث اصلاحات در شورا نقش اساسی دارد. در راستای پاسخگویی به سوال اصلی فرضیه زیر مطرح میشود.