در شرایط فعلی مدرنیت و در حوزه اخلاق، دو گروه در مقابل یکدیگر صفآرایی کردهاند: طرفداران لیبرالیسم و منتقدان اخلاق مدرنیت یعنی اجتماعگرایان. در زیر مجموعه هر کدام از دو نحله فکری فوق، نظرات و نظریهپردازان گوناگونی با تنوع فکری فراوانی وجود دارند. دو محور عمده بحث میان لیبرالها و اجتماعگرایان وجود دارد: یکی موضوع «خویشتن» و دیگری فلسفهی اخلاق. در لیبرالیسم «خویشتن» فرد انسانی به عنوان فاعل اخلاقی مختاری قلمداد میشود که مفهوم زندگی را مبتنی بر خیر و به طور آزادانه برای خود، انتخاب میکند، در حالی که اجتماعگرایان، مفهوم «خویشتن» را موقعیتمند میدانند و شأن تفسیری برای قائل هستند. ; اجتماع گرایان بر این باورند که درک ذاتاً فردگرایانهای که لیبرالیسم از «خویشتن» ارائه میدهد، خودآگاهی واقعی ما را از این مفهوم دربر نمیگیرد چرا که ما با توجه به پیوندها و روابط اجتماعیمان درباره خود میاندیشیم. لذاست که برخلاف مباحث لیبرالیستی، فرد، ضرورتاً دارای چیزی به عنوان «برترین منفعت» که با توجه به آن راه زندگی خود را انتخاب میکنند، نیستند؛ آنها تنها از طریق دیدگاههای موقعیتمند اجتماعی به درک و فهم اندیشمندانه از منفت خود میرسند;