موضوع این نوشتار به نتاقص آشکار بین دو فرآیند اجتماعی برمیگردد که هردو در گسترهای جهانی در حال وقوع هستند: جهانی شدن و محلی شدن (یا محلیگرایی). جهانی شدن حاکی از ظهور یک اقتصاد جهانی، یک حکومت جهانی و شاید یک فرهنگ جهانی و خلاصه ظهور یک جامعهی جهانی در گستردهترین مفهوم این اصطلاح است. محلیگرایی نیز بر خیزش یا احیای هویتهای فرهنگی-محلی، گاهی در درون و گاهی در ماورای مرزهای یک دولت دلات دارد. در حالی که جهانی شدن بر افقهای گستردهی شبکههای اجتماعی-فرهنگی عالمگیر و احاطه و فراگیری جهانی آنها اشاره دارد، محلیگرایی بر ویژگیهای خاص فرهنگی-اجتماعی در فضای محدود تأکید میکند. جهانی شدن و محلیگرایی وضعیتهای ایستایی نیستند: هردو فرآیندهای، گرچه ناتمام، اما در یک جهتگیری معین به شمار میآیند. به مثابهی فرآیندها، آنها نقاطی مخالف جهت هم به نظر میرسند و از این رو در نگاه اول متضاد و متناقض ظاهر میشوند. این تناقض به طور محسوسی در دو قلمرو سیاست و زبان وجود دارد. در قلمرو سیاست، دولت ملی به سرعت در حال از دست دادن حاکمیت مورد تکریم خود به نفع رژیمهای فراملی، قارهای و حتی جهانی میباشد، درحالی کهدر همان زمان برخی اقلیتهای فروملی برای خودمختاری بیشتر و استقلال سیاسی اصرار میورزند؛ برای مثال، در یک حوزه، تعدادی از کشورها برای ایجاد جامعهی اروپایی متحد میشوند و تاکنون 16 دولت عضو رسمی این اتحادیه میباشند که 40 درصد از کل دولتهای اروپایی را شامل میشوند. جداییطلبی سیاسی امروزه حتی در دولتهای نمونه و الگو مانند بریتانیا و فرانسه دیده میشود. در بریتانیا، حزب ملی اسکاتلند سالهای طولانی به دنبال استقلال بوده است و در فرانسه، جنبش کرتیها در چند دهه برای دستیابی به استقلال از روشهای خشونتآمیز استفاده کرده است. ; در قلمرو زبان، میتوان اهمیت رو به رشد و کاربرد فزایندهی زبان انگلیسی را به عنوان یک زبان فراگیر انسانی شاهد بود و در عین حال زبانها و گویشهایی (حتی بعضاًَ زبانهای مرده) در حال احیاء هستند و گویندگان آنها به همان زبانها شناخته میشوند. در بریتانیا جایی که زبان انگلیسی از قرن 19 زبان مسلط گردید، زبان سلتیک که اعتقاد بر حذف و مردن آن بود در حال احیاء میباشد. حتی در فرانسه، جایی که حکومت برای نسلهای مختلف، شیوههای سختگیرانهای را برای ایجاد هژمونی زبان فرانسه در پاریس و کل کشور به کار گرفت. هنوز اشتیاق به زبانهای منطقهای وجود دارد. امروزه عقیده عمومی اندیشمندان این است که تناقض بین دو فرآیند مورد بحث ما واقعاً پدیدار شده است. گینه در مقالهای از مکمل بودن جهانی شدن و قوامگرایی سخن میگوید. روزنا برای تبیین ارتباط لاینفک بین دو فرآیند جهانی شدن و محلیگرایی واژهی واهمگرایی را مطرح کرده است، که واژهای ترکیبی از چند پارگی و یکپارچگی میباشد. رابرتسون نیز اصطلاح جهانی-محلیگرایی را به کار میبرد که شکل فشردهای از جهانی شدن و محلیگرایی است;