سالهای پایانی سده بیستم و سالهای آغازین هزاره سوم میلادی، با بحثهای داغ و مناقشه برانگیز درباره جهانی شدن همراه بوده است. مقامات حکومتی، مشکلات اقتصادی کشور را به فشارهای ناشی از جهانی شدن نسبت میدهند، گردانندگان بنگاههای اقتصادی گوناگون، کوچکتر کردن شرکتهای خود را برای ادامه حیات در چارچوب اقتصاد جهانی ضروری میدانند، طرفداران محیط زیست تأثیر مخرب جهانی شدن مهار نشده را فریاد میزنند و پشتیبانان اجتماعهای بومی مختلف، نسبت به نابودی خردهفرهنگها و فرهنگهای کوچک در برابر موج فراگیر فرهنگ جهانی هشدار میدهند. ولی با وجود کاربرد و اهمیت فراوان جهانی شدن، معنا و مفهوم آن، هنوز چندان روشن نیست. این ابهام، اختلاف و تناقص موجود در مفهوم جهانی شدن از عوامل گوناگونی ریشه میگیرد که چند مورد از آنها را میتوان شناسایی کرد. یکی از این عوامل، چندوجهی بودن پدیده یا فرآیند جهانی شدن است. امروزه همه جوانب زندگی در دنیای معاصر، کم و بیش از فرآیند جهانی شدن تأثیر میپذیرند و فرآیند مورد نظر، هم اقتصادی است، هم سیاسی و هم فرهنگی. بیگمان تأکید برهر کدام از جنبههای این فرآیند به تعریفها و مفهومبندیهای خاص معطوف به مصداقهای معین میانجامد