تا پیش از آنکه در سال 1954، اسنایدر و همکارانش طرح مفهومی خود را پیرامون «تصمیمگیری سیاست خارجی» ارائه کنند، روابط بینالملل در سیطره رویکرد واقعگرایی بود -که با تکیه بر دولتمحوری و ضرورت حفظ بقای دولت در محیط آنارشیک بینالمللی، به عوامل داخلی صرفاً در حدی که به قدرت واحدهای سیاسی در معادلات بینالمللی مربوط بود، اهمیت میداد- و از این رو، دولتها جعبههای سیاهی قلمداد میشدند که مهم نبود در درون آنها چه میگذرد و آنچه که رفتار واحدها و تعاملات میان آنها را در نظام بینالملل شکل میداد، بیشتر به محیط خارجی برمیگشت