در طول یک دهه گذشته، نهضت پدیدارشناسانه در میان فلاسفه جوانتر آلمانی، دامنگستر بوده است. با توجه به جایگاهی که فلسفهورزی آلمانی در جریان عمومی فلسفه قارهای عهدهدار است، بنابراین میتوان اقبال به پدیدارشناسی و بازخوانی آن را عهدهدار سهمی از پویندگی فلسفه قارهای تلفی نمود. درست است که در طول همین دهه، فلسفه زندگی دیلتای، تحرکی تازه یافت و قدری بر رویکردهای پدیدارشناسی اولیه سایهافکند، با این حال، باید پذیرفت این تحرک تازه نیز بر همان نطعی، نقش میکشد که پدیدارشناسی؛ اگرچه هرکدام، سر خویش گرفته و پویه خویش میپویند.