عراق یکی از کشورهایی است که میتوان آن را مصداق بارز خشونتهای قومی- زبانی و مذهبی در دهه اول سده 21 میلادی دانست. استمرار خشونت و تشدید آن، رویای اپوزیسیون عراقی، آمریکا و سایر قدرتهای خارجی برای استقرار دموکراسی در این کشور را به یاس مبدل ساخته است. در این نوشتار، نگارنده درصدد است این موضوع را با استفاده از رویکرد چندسطحی و روش تحقیق تبیینی علی- تاریخی و عمدتاً جامعهشناختی سیاسی مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. مهمترین دلایل یا فرضیهها در ارتباط با گسترش خشونتها و عدم تحقق دموکراسی در عراق پس از سقوط صدام عبارتند از: 1. بحرانهای هویت، یکپارچگی و مشروعیت ریشهدار و از پیش موجود ناشی از ملتسازی تحمیلی و الیگارشیک در عراق از دهه 1920 به این سو؛ 2. بنیان غیردموکراتیک و غیرمدنی احزاب و گروهبندیهای سیاسی و اجتماعی و غلبه باورها و فرهنگهای خشونتطلب فرقهای، قومی- زبانی و مذهبی بر آنها؛ 3. ناکامی حکومت ضعیف و شکننده در تحقق بخشیدن به حکمرانی خوب با شاخصهایی مانند ایجاد امنیت، اشتغال و خدماترسانی در ابعاد گوناگون و 4. استمرار حضور و برخورد خشن نیروهای نظامی آمریکا و همپیمانان آن با مردم عراق و افشای اهداف واقعی و پنهانی آنها در این کشور